سفارش تبلیغ
صبا ویژن

bestblg

شب با شلاق غم چهره شهر را پر میکرد از نوازش باد ..گام بر میداشتم و اندیشه ای مثل همین بهار که در حال روییدن است در دلم شکوفه میشد..یادم میاد یک قصه کوچولو خونده بودم اون قدیمها که شاید دوستی یه معنای دیگه داشت ..قصه حاکی از اون بود که بنده خدایی مهمون دوستشه و هنگام شام براش بورانی بادمجون میارند اون شروع میکنه به خوردن و چنان به به و چه چه میکنه و از غذا تعریف میکنه که انگار سالهاست گرسنه ست ..از قضا صاحب خانه یواشکی کمی از بورانی میخوره و میبینه مثل زهر ماره ..تلخ و بد مزه ...استفراغ میکنه و میره پیش مهمونش که ای بنده خدا چطور این غذا رو خوردی و به به هم کردی ..مرد نگاهی از مهر به صاحب خانه افکند و گفت : ای عزیز جان تلخی این غذا در برابر یکذره خوبی تو مثل شهد شیرین شد ..این دور است از جوانمردی که به ذره ای تلخی تمام شیرینی حضورت را زهر آگین کنم.....با خودم فکر کردم زمونه چقدر عوض شده ،دوست ها هم تا زمانی دوستند که همه چیز باب میلشان باشد ..تو یک ربات باشی و اونها نرم افزارت را بنویسند و وای به لحظه ای که تنها یک کوچولو آنچه بر خلاف میلشان هست رخ دهد........................خودخواه را به دوستی نگیرید که از دل نثار کردن بهر نا آرامی دل حماقت است و بس . خودخواهی که خدارا میستاید تنها در صورتی که مطابق میل او رفتار کند  

در من طلوع کن 

که دل چنان در چشمان تو

معنای نگاه را آموخت

که نمیداند پاییز هم

فصل خداست....

بلیط هواپیما تهران به باتومی

 


ارسال شده در توسط hoda